مرغی افسانه ای با دُم طاووس، بدن عقاب و پنجه های شیر که نقش مهمی در داستان های شاهنامه دارد. کُنامش، کوه اسطوره ای«قاف» است. دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. پیشینه حضور این مرغ اساطیری در فرهنگ ایرانی به دوران باستان می رسد. «سام» پدر «زال» فرمان می دهد فرزندش را که با موهای سپید به دنیا آمده در صحرا رها کنند تا از بین برود. سیمرغ به سبب مهری که خدا در دلش می افکند، زال را به آشیانه می برد و می پرورد. سرانجام وقتی سام به دنبال خوابی که دیده است به پای البرز کوه (جایگاه سیمرغ) به سراغ زال می آید، سیمرغ بعد از وداع با زال، پری از خود را به او می دهد تا به هنگام سختی از آن استفاده کند. غیر از شاهنامه فردوسی، کتاب های دیگری هم در ادبیات فارسی هست که در آنها نشانی از سیمرغ و خصوصیاتش آمده. از جمله «منطق الطیر» عطار که در آن داستان سفر گروهی از مرغان به راهنمایی هدهد به کوه قاف برای رسیدن به آستان سیمرغ است.